هر شب سفره ی افطار را پهن می کنم

خیال میکنم که هستی

و در کنارم می نشینی

بهمدیگر قبول باشد می گوییم

افطاری را به هم تعارف می کنیم

و خوشحال از بجا آوردن یک واجب شرعی

نوشیدنی می نوشیم

انگار سفره را تو جمع می کنی و چائی می آوری !

من برای تو هم چائی می ریزم

بوی ذغال قلیان می آید

با شیطنت می گویم باز هم قلیان گذاشته ای ؟!

راستش قلیانی که تو در کنارش نباشی ارزش کشیدن ندارد

دلم فقط قلیان با تو را طلب می کند !

همانند همیشه چاق گردن قلیان با من است

و اول نوبت توست !

باز هم مثل همیشه باید نی قلیان را بزور از تو بگیرم !

 

به خودم می آیم

انگار خواب و توهمی بیش نبوده است !

منم و سفره خالی و قلیان تنهائی !!!

و باز هم یک شب بدون تو آغاز شده است

و دل تنگی های بی پایان من . !

قصه قلیان بی تو

تو ,قلیان ,هم ,باز ,سفره ,چائی ,باز هم ,است و ,چائی می ,قلیان با ,اول نوبت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دنیای از خوشمزه ها jnazari به نام خدا پویانماییهای ایرانی همه عمر برندارم سر از این خمار مستی 88231162 myclasss yadgareomr اندیشه‌ورزی felezyabkhazar فروش فایل